به حداقل رساندن اثرات مهاجرت بر والدین و کودکان

به حداقل رساندن اثرات مهاجرت بر والدین و کودکان

در این مقاله کامل و مفصل قراره به مسایل زیر بپردازیم:

چرا تصمیم گرفتم این مقاله رو بنویسم ؟

طی چند سالی که با مراجعان فارسی زبان خارج از ایران به واسطه جلسات مشاوره و روان درمانی در ارتباط بودم ، مسائل و مشکلات مشترک زیادی دیدم که اگر اگاهانه مدیریت نشه میتونه شما رو غرق کنه و تاثیرات آسیب زننده ای بر روح و روان کودکان داشته باشد. خیلی دور از تصور نیست که یکی از دلایل مهاجرت والدین ، ساخت آینده ای روشن‌تر و فراهم کردن امکانات بیشتر برای رشد و پیشرفت  و در نهایت خوشبختی بیشتر فرزندانشون هست.

شاید بدون اغراق این هدف رو از زبون ۷۰ درصد از مراجعان مقیم خارج از ایران شنیدم. اما انگار این مسئله به این سادگی ها هم نیست ،با نیت بهبود اوضاع روحی و جسمی و …دلبندانتون میرید اما اوضاع اونجوری که براش برنامه ریزی کرده بودید و انتظار داشتید از اب در نمیاد .من برای نوشتن این مقاله تحقیق و پرس و جوی زیادی کردم به این امید  که مشکلات خانواده ها و کودکان مهاجر رو بیشتر مطالعه کنم  اما با اینکه موضوع بسیار حیاتی و مهمه ، منابع معتبری که به موضوع پرداخته باشند رو متاسفانه پیدا نکردم ، تصمیم گرفتم از خود مراجعان نازنینم کمک بگیرم و همینجا از همشون تشکر میکنم که منو بسسسسیار همراهی کردند بعد سعی کردم تجارب جلسات درمانی خودم رو با اموزه های اساتید مختلف مثل استاد سهیل رضایی و دکتر فیروزی نازنین جمع اوری کنم به این امید که شمایی که مشتاق اگاهی هستید و دارید با انگیزه وقت میگذارید و مطالعه میکنید به اطلاعات خوب و جامعی دست پیدا کنید .

مزیت ها و چالش های مهاجرت

من متوجه شدم که انگار با مهاجرت، مسائلی مثل نیاز به آزادی و امنیت (البته در بعضی حوزه ها) و مسائلی مثل نژاد پرستی و تعدادی از مشکلاتی که بخاطرشون مهاجرت کردید حل میشه

ولی عملاً با چالش‌های جدیدی مثل تفاوت فرهنگی ،زبان و مسائل دیگه ای که بعداً تک تک در موردشون صحبت می‌کنیم مواجه می شید .

مشکلات و گلایه های شایع عزیزان مهاجر

فکر می‌کنم از نظر عاطفی و احساسی با ما تفاوت زیادی دارند

 از مراجعان زیادی شنیدم که :

احساس می‌کنم قلب اغلب مردم این کشور از سنگ و یخه و عاطفه ندارند .اصلا نمیشه باهاشون ارتباط برقرار کرد خیلی خشک و بی روح هستند

هنوز نتونستیم دوست خانوادگی پیدا کنیم و ارتباطاتمون کمه

فرزندم اصلاً با من ارتباط نمی گیره و پیگیر کارهای خودشه  و اصلا تمایلی به با من بودن نداره

 

فرزندم نمیتونه تو مدرسه یا مهد دوست پیدا کنه  

                                                    

احساس می کنم نوع برخورد والدین اونا با بچه هاشون خیلی متفاوته و قوانین شون با ما خیلی فرق می کنه

از اینکه بخوام فرزندم رو با فرهنگ و ارزشها و آزادیهای اون کشور تربیت کنم نگرانم

 

می خوام با فرهنگ کشور خودمان بزرگ کنم نه با ارزش‌های ارزش‌ها و فرهنگی کشور بیگانه

از اینکه مدرسه ایمیل بزنه و به هر طریقی از فرزندم ایراد بگیره شدیدا ازار میبینم و همه سعی ام رو میکنم که پیش نیاد

هنوز نتونستم از خانوادم دل بکنم 

 
 

یا حتی فرزندم مدام قوانین کشور مقیم رو به رخم میکشه و منو تهدید میکنه که میرم مستقل زندگی کنم

فرزندم روز به روز عصبی تر و پرخاشگرتر میشه و دچار وسواس ،ترس و افسردگی و ….شده

 

عذاب وجدان دوری از والدین را دارم که نتونستم کنارشون باشم و بهشون رسیدگی کنم  

 

احساس می کنم به تنهایی از پس مدیریت امور(مالی،ارتباطی و عاطفی،تربیتی و ….) برنمیام و احساس تنهایی شدید ، غربت و مستاصل بودن میکنم 

اگر با مشکلات کودکان آگاهانه برخورد نشود چه آسیب هایی به کودکانتون وارد می شود؟

فرزند شما ممکنه آنقدر تغییر محیط براش هیجان انگیز باشه و نیاز به کشف و جستجوی محیط داشته باشه که شما احساس طرد شدن از سمت فرزندتون داشته باشید ….مخصوصا اگه بخاطر فرزندتون خیلی از خودگذشتگی کرده باشید الان انتظار دارید اونم به خاطر شما هر کاری بکنه اما اون زندگی خودشو میکنه و از ۱۸ سالگی میخواد جدا بشه و شما با مشکل آشیانه خالی مواجه میشید .بهتره بی‌هدف نباشید و اگر هیچ برنامه‌ای برای رشد خودتون ندارید، هدف جدیدی مشخص کنید و برنامه های ورزشی هنری و … خاص خودتون رو داشته باشید .

اگر آمادگی مواجه شدن با این مشکلات رو نداشته باشید یعنی اصلا تصورشو هم  نمی کردید که با این مدل مشکلات مواجه بشید و ندونید چطور مدیریتشون کنید ،انگار چیزی مثل پتک تو سرتون میخوره و کم کم وارد باتلاقی از مشکلات و هیجان ها و احساساتتون(نگرانی و اضطراب و …..) می‌شید که ممکنه اون وسط فرزندانتون رو فراموش کنید و به حال خودشون رها کنید یا اونا رو هم ناخواسته با خودتون وارد طوفان احساسات و مشکلاتتون بکنید که در هر دو حالت :

 

آسیب های زیر به کودکانتون وارد می شه و در نهایت  شما رو درمانده و مستاصل میکنه  (به راه حل هم میرسیم ) :

 

 خوب اگر کنترل اوضاع از دستتون خارج بشه ، با توجه به اخلاق و شخصیت شما ،ممکنه فرزندتون اصلا جرات نکنه مشکلاتش رو باهاتون در میون بذاره و شما هم در طول روز اصلا نرسید به قیافه فرزندتون نگاه کنید که ببینید اوضاع روحی و روانیش چطوره ؟ یا حتی اگر احساسات هم رد و بدل بشه چون خودتون خشمگین و عصبی و پر اضطراب هستید توان تنظیم هیحانات اونو ندارید و ممکنه با نصیحت کردن، گفتن اینکه: “یه روز تموم میشه” ” این مشکلات طبیعیه، برای همه پیش میاد” احساسات کودک رو انکار کنید.

ثمره تمام این برخوردها اینه که احساسات و وجود کودک نادیده گرفته میشه یا انکار میشه که موجب کاهش اعتماد به نفس و عزت نفس و بالا رفتن اضطراب میشه؟ (البته شما هم حق دارید ،شرایط برای شما هم سنگینه در موردش صحبت میکنیم ….)

در حالت بعدی به احتمال زیاد چون حال دل خودتون خوب نیست، نسبت به کوچکترین رفتار فرزندتون شدیدا واکنش نشون می دید، دچار بکن نکن ها و تذکرات زیاد می شید، تهدید می کنید و مسایل رو با داد و بیداد  خاتمه می دید. که چون نیاز به ازادی و تفریح و استقلال کودک زیر سوال میره خشم و اضطراب زیادی وجودش رو میگیره و بسته به ژنتیک و شخصیتش ممکنه منزوی بشه یا پرخاشگر !!!

و چون بچه ها حتی گاها نوجوونها هم قدرت تجزیه و تحلیل مسایل رو ندارند شاید در طول روز بارها به خودشون بگن من که کاری نکردم ؟! پس چرا مامان یا بابا داد میزنه عصبانی میشه …قبلا از این کارا از این خریدها زیاد میکردم الان چی شده ؟ چرا اینقد بهم گیر میدن و ……

شما حق دارید… بار مسئولیت زیادی رو دوشتونه،  مسئولیت شما چند وجهی شده …مثلا  “نباید کم بیاریدو علاوه بر اینکه  باید حال خودتونو خوب کنید ،حال خانواده رو هم باید خوب کنید، فرهنگ و سرزمین جدید رو بشناسید، اهداف و  مسیرتون رو مشخص کنید ،مدارک زبان و رانندگی و ….را باید بگیرید …دوست پیدا کنید …مدرسه مناسب پیدا کنید ….. “

مدیریت این همه مسئله کار سختیه !!

اما دنیای فرزندانتون چی ؟ به نظرتون دنیایی پر از هیجان و بی دغدغه ست ؟ پیش خودشون میگن اخ جووووون دوستای جدید مدرسه جدید و کلی شهر بازی و تفریح های جدید …..؟؟؟؟؟

کاش اینجوری بود ولی متاسفانه نیست، پیدا کردن یه دوست با یه زبان متفاوت میتونه خیییلی استرس زا باشه و مدیریت و تنظیم اینهمه هیجان و اضطراب برای کودک و حتی نوجوون به تنهایی بسیییار سخته  و اگر درکش نکنید و کنارش نباشید مشکلات اونا هم دو چندان میشه.

شاید بگید خوب حالا چکار باید بکنیم پس؟ صبور باشید در مورد راهکارها هم صحبت میکنیم

تغییر برای انسان اسونه یا سخته ؟

هر تغییری برای فرد بزرگسال در نظر بگیرید : از مجردی به متاهلی ، از زندگی دو نفری به بچه داری ، از زندگی همراه با والدین به زندگی خوابگاهی،و از سبک زندگی گوشت خواری به سبزی خواری و …..سخته.

چون مغز ما انسانها در برابر تغییر مقاومت میکنه و دنبال چیزهای آشنا میگرده و مهم نیست که این مسئله که آشنا ست مسئله ای خوشایند بوده یا ناخوشایند !!!! چون تو موقعیت قبلی همه چیز براتون اشنا وقابل پیش بینی بوده در واقع مسلط به محیطتون بودید.

حالا در جریان مهاجرت، تغییر ، به دلایلی سخت تر هم میشه ، چون :

می دونید در این تغییر چه چیزهایی را از دست دادید اما نمیدونید قراره چه چیزایی رو به دست بیارید

 آیا ارزشش رو داره و برابری میکنه با چیزی هایی که از دست دادید؟   و از چیزهایی دل کندیدکه براتون خیلی عزیزه و بهتون امنیت میداده ( والدین ،زبان مادری ،دوستان ،کار و شغل و  درآمد ثابت و …)

 ایا  قراره در نهایت اینده ای روشن تر برای خودتون و فرزندانتون رقم بخوره و مهاجرتی غرور افرین داشته باشید یا ناکامی پیش رو دارید!!!

این بحرانها برای هر فردی از هر طبقه اجتماعی  ممکنه پیش بیاد!!!

تمام این ناامنی ها ، به همین میزان و شاید بیشتر  برای بچه ها هم وجود داره و مدیریتش سنگین ، سخت و اضطراب اوره!!   اونا هم دلبستگی با مادربزرگ ، پدر بزرگ ، عمو ، عمه ، خاله ، مربی مهد  و دوست هاشون  و ….داشتن ،الان همه این ارتباط ها رو باید از اول بسازن که با زبان متفاوت و فرهنگ متفاوت ، و حجم عاطفه و انرژی روانی که از این افراد کسب میکردند تا  باک عاطفی شون پر بشه  و در نهایت شادابتر باشند ، الان نیست و دریافت نمی کنند ، دچار خلا عاطفی میشن و شما به عنوان پدر یا مادر هر چقدر هم که با کیفیت کنارش باشید نمیتونید جای دوست و ماربزرگ و … رو براش پر کنید باید طوری با کیفیت ،کنارشون باشید که مهارتهاشون رو افزایش بدید برای برقراری و ساخت ارتباطهای جدید !!

 چطور خودتون رو با این تغییرات عمیق و جدی وفق بدید ؟

تصور کنید نشستید با خانواده در حال دیدن سریال مورد علاقتون هستید گل میگید و گل میشنوید یهو کاملا ناگهانی طوفان وحشتناکی شروع به وزیدن میکنه تا میخواید به خودتون بیاید طوفان امان نمیده و  در و پنجره ها میشکنند ودرخت های حیاط میفتند روی ماشینتون ….و خلاصه اسیب مالی یک طرف، اسیب روحی روانی از اتفاق غیر منتظره از طرف دیگه…. شما رو از پا درمیاره !!!اضطراب بالایی رو تجربه خواهید کرد

حالا تصور کنید تلویزیون از روز شنبه اعلام میکنه که خانمها و اقایان محترم روز چهارشنبه طوفان سختی رو پیش رو خواهیم داشت … !!!

در هر دوحالت ، شهر شما دچار طوفان شده، اما ایا اسیب ها در این دو حالت برابرند ؟؟؟مسلما نه !!!! وقتی شما بدونید قراره اتفاقی بیفته خودتون رو هم از لحاظ روحی اماده میکنید و هم از لحاظ تمهیداتی که در نظر میگیرید اماده می کنید و تا اونجایی که بتونید اقداماتی می کنید که خودتون رو از اسیبهای روحی و جسمی و مالی در امان نگه دارید .این باعث میشه درجه اضطراب شما به حداقل ممکن برسه !!!!چون به محیط مسلط هستید !!!

میخوام بگم که :

 

شما ممکنه قبل از ورود به کشور جدید خیلی تحقیق و پرس و جو هم کرده بودید و اطلاعات نسبتا خوبی داشتید ، اما خود مساله مهاجرت یعنی رویارویی با دنیای ناشناخته ها ،اتفاقهای جدید ،عدم ثبات و اطمینان ،ناامنی و در نهایت اسیب پذیری .

حالا اگر فکر کنید قراره وارد بهشت برینی بشید و  همه مشکلات حل بشه !!!! ضربه و شوکی بهتون  وارد میشه !!! پس کوووووو،چرا حالم خوب نیست ،چرا اونجوری که فکر میکردم نیست ……..پس بهتره روال رو بدونی که :

  • قرار نیست با ورود به کشور جدید، به ترتیب به اهدافت و خواسته هات دست پیدا کنی فارغ از مشکلات !!!!  قراره با ورود دچار افسردگی و شک بشی .احساس گیجی، ناامیدی ، ناکامی و استیصال بیاد سراغت !!! ممکنه به کارت شک کنی که اصلا درست بود اومدم یا نه؟؟؟ ممکنه به گریه بیفتی و بخوای برگردی ……و تقریبا پنج الی شش ماه طول میکشه  تا از حالت شوک و افسردگی بیرون بیای (برای عده ای کمتر برای عده ای خییلی بیشتر …پس امادگیشو داشته باش )

  • مساله مهاجرت (مخصوصاً مهاجرت اقامتی و خانوادگی) خیلی وقتها مثل سوگ میمونه بیکاری، عدم حمایت خانواده و شروع از صفر و ….احساس بازنده بودن بهتون میده . اقای سهیل رضایی اینو خیلی خوب عنوان کردند که به دو دلیل این اتفاق میفته : شما هم سوگ از دست دادن گذشته رو دارید هم سوگ اینده و از دادن رویاهات رو داری

  • پس بهتره اگر این احساسات اومد سراغت حال خودت رو دریابی، نسبت به خودت مهربونتر باشی و با خودت همدلی کنی و به جای غرق شدن تو احساسات دنبال حل مسئله باشید
  • مهاجر های تازه وارد رو سرچ کنید و پیدا کنید و از تجربیاتشون استفاده کنید تا نرمال سازی بشه براتون اگر بدونی:

  • قراره این مراحل بگذره
  • افسردگی و ناکامی و …. موندگار نیستند
  • این احساسات و افکار نا خوشایند فقط برای شما اتفاق نیفتاده فقط شما بازنده و ناراحت نیستید روند نرمال مهاجرت همینه
  •  اگر چند ماه بگذره ، توقعت رو پایین بیاری و ذره ذره قدم برداری و یک سری  کارها  را بکنی…. نهایت چند ماه دیگه از این باتلاق‌ها بیرون میای  انگیزه میگیرید!!!
  • تا پاتو بذاری تو اون کشور همه چی مجانیه …
  • کارای پزشکی و تحصیلی اصلا هزینه نداره …..
  • تا دولت اون کشور بفهمه بارداری میری تحت نظر روانشناس  و هر روز حال و احوالاتت پرسیده میشه و حالت رو خوب میکنن…..
  • تا بچه به دنیا بیاد پرستار براتون میفرستند و بسته های کمکی و …..
  • هممون کما بیش از خدمات رویایی انواع کشورها شنیدیم و یه زمانی ارزو میکردیم کاااااش ما هم میرفتیم ……اما عزیزان ایا این اطلاعات درسته و واقعیت دارن؟ ایا دریافت این خدمات شرایط خاصی داره و مختص بعضی از افراد و کارکنان بعضی از شرکت ها میشه و دست به دست چرخیده و به گوش ما رسیده ؟؟
  • ایا اطلاع داری قراره برای هر چیزی که میخری مالیاتش رو در جا  بدی ، و خدماتی که دریافت می کنید بستگی به میزان مالیات پرداختی شما داره و ….؟؟

مثلاً

  • ایرانی‌ها را کجا میتونی پیدا بکنی
  • چطور و کجا حساب بانکی ایجاد کنی
  • برای خانواده و دوستانتون فیلم بازی نکنید که حالتون خیلی خوبه و مشکلی ندارید و همه چیز رو به راهه ،اگر نمیخواید نگرانشون کنید ، افرادی رو برای درد دل کردن انتخاب کنید تا تنهایی و عدم همصحبت موجب فشار بیشتر نشه !!!البته تو انتخاب هم صحبت دقت کنید کسانی که سرزنش میکنند یا پا به پاتون گریه میکنند گاها ممکنه حالتون رو بدتر کنند افرادی که شنونده خوبی هستند و حالتون رو درک میکنند بهترین کمک رو میتونن به تنظیم هیجاناتتون بکنند

  • افرادی که زودتر از شما مهاجرت کردند(به قول خودمون جاگیر شدند ) و تا حدودی به ثبات رسیدند
  • خودتون رو با جایگاه و موقعیت تون تو ایران یا کشور مبدا مقایسه نکنید (که ای داد بیداد اونجا سمت شغلی و درامد بالا داشتم ، خونه و ماشین داشتم ،خانواده و دوستانی داشتم که هر وقت میخواستم در دسترسم بودن…. اینجا باید مطیع باشم ،حالا کووووو تا به موقعیت قبلم برگردم کاش همچین کاری نکرده بودم ……
  • بله ارزوی هر مهاجری اینه که با سریعترین حالت ممکن به شغل و درامد ثابت برسه ،خونه و ماشینش جور بشه ،امنیت داشته باشه ، پس انداز کنه و …….

اما این انتظارات با واقعیت زیاد جور درنمیاد (مگه اینکه شما با اندوخته بسیار خوبی وطن رو ترک کرده باشی و به قصد سرمایه گذاری و … مهاجرت کردی که در این حالت امنیت مالی داری ولی  امنیت عاطفی و چالشهای ارتباطی و … هنوز ممکنه وجود داشته باشند ) 

 

  • پس در ماههای اول انتظار ثبات و امنیت نداشته باشید   تا بتونید راحت تر پذیرای شرایطتون باشید و اضطراب کمتری رو تجربه کنید .
  • بدون تعیین هدف دقیق و مشخص، و بررسی همه جانبه امور ، با عجله و استرس شروع به ثبت نام در دانشگاه وسرمایه گذاری …  نکنید اجازه بدید که خودتون و موقعیتتون رو خوب  پیدا کنید و تا بعدا مجبور به تغییر رشته و هزینه های گزاف مالی و روانی نشید .

بین مراجعانم ،خیلی شاهد این مساله بودم و از منابع مختلف شنیدم که یکی از مسائلی که اضطراب زیادی در ماهها یا حتی سالهای اول مهاجرت ایجاد میکنه و موجب درگیری و دعوای زن و شوهرها  با هم و سرزنش زیاد فرزندانشون میشه مساله پس انداز کردنه  .احتمالا شما مقداری ذخیره مالی برای هزینه با خودتون دارید  و با هر بار خرج کردن محاسبه می کنید و نگران می شید که وای داره تموم میشه!!!

 

عزیزان فراموش نکنید:  شما این ذخیره اولیه رو ، به همین هدف و برای مدیریت کردن همین کمبودهای اولیه اوردید پس انتظار نگه داشتن پس انداز و کم نشدنش نداشته باشید با برنامه صحیح جلو برید ولی هدفتون پس انداز  از اورده اولیه نباشه  .

( وای وای وای یه نکته خییییلی خیییییلی مهم میخوام بگم پس لطفا سراپا با من باشید ممنونم ازتون دوستان خوبم  )

نمیدونید خودم ،از ندونستن این نکته تو زندگیم یه دوره هایی چقدر اسیب خوردم و عقب افتادم و نمیدونید چقددددر زندگیم بعد از فهمیدن و عمل کردن به همین  نکته ریز و قشنگ  تغییر کرد و جلو افتادم

 

عزیزان زندگی ما شامل دو نوع فعالیت و کاره

 

  1. فعالیت های ضروری و  غیر مشروط : یعنی کارهایی که هیچ شرطی برای انجامشون نیست و ضروری و مهم اند و هیچ بهانه ای نمیتونه مانع از به تعویق انداختنشون بشه .چون عملا با تعطیل کردنشون ،ریتم عادی زندگی  و روح زندگی از ما گرفته میشه (مثل : ورزش، مطالعه، کار کردن و کسب درامد ، روابط اجتماعی )
  2. فعالیتهای غیر ضروری یا مشروط : فعالیتهایی که باید شرایطش فراهم باشه تا برای انجام دادنش اقدام کنید. مثل ازدواج ، بچه داری،شرکت کردن درکنکور ، خرید خانه و ماشین و رفتن به مسافرت و بعضی مهمونی ها و ….. شما میتونید بسته به شرایطی که در ان قرار دارید به تعویق بندازید .

وقتی مهاجرت میکنی اوایلش بلاتکلیفی،  پیش خودت میگی نمیدونم کارام جور میشه یا نمیشه !!! نمیدونم میمونم یا مجبور میشم برگردم ؟!! …..وقتی تو موقعیت این مدلی گیر میفتی ،دچار یه سیکل معیوب میشی وبی حوصله و بی انگیزه ، کلا همه قسمت های با ارزش و مهم زندگی رو تعطیل میکنی  مثل ورزش کردن ، مطالعه کردن ، پول دراوردن  و روابط اجتماعی و ….

با کنسل کردن فعالیتهای ضروری و مهمی که برای انجامشون نیاز به شرایط خاصی نیست ،افسردگی و بی انگیزگی  میاد سراغتون و طولانی شدنش  کشنده ست !!! چرا ؟؟

اگر تو کشور خودت اهل هنر و موسیقی و مطالعه و کار و ورزش و وقت گذاشتن برای بچه هات و همسرت  بودی و با مهاجرت و تغییر شرایطت همه رو کنسل میکنی و پیش خودت میگی :

  • حالا بذار وضعیت خونم درست شه و به یه ثباتی برسم  بعد با بچه هام بازی میکنم
  • بذار دوست و پایه پیدا کنم بعدا باهاشون میرم ورزش میکنم الان حالشو ندارم
  • بذار وضعیتم یه کم رو به راه شه،  شغل و درامدم درست شه…بعد مطالعه میکنم
  • بذار ماشین بخرم بعد برنامه تفریحی میذارم با خانواده  ….. بعد ….بعدا…بعدا ….بعدا

الان حال و حوصله ندارم ….

  • پس هر روز یه تایمی رو با بچه هات بازی کن منتظر جور شدن خونه نمون
  • یه تایمی رو با همسرت بگذرون (البته اصلا کار ساده ای نیست اصلا ممکنه یه عالمه خشم از هم داشته باشید که در ادامه در موردشون صحبت میکنیم )
  • مطالعه و کارهای هنری تو هر چند مختصر انجام بده و زندگی رو تعطیل نکن

تجربه شخصی خودم :

من خودم تا قبل از کنکور ،کلاس زبان میرفتم ،ورزش میکردم، و مطالعه غیر درسی داشتم وگاها  شعر میگفتم و تو فعالیتهای فرهنگی، پرورشی مدرسه فعالیت زیادی داشتم و شدیدا لذت میبردم ،اما سالی که کنکور داشتم به بهانه کنکور همه رو تعطیل کردم و این تغییر از زندگی چند بعدی به زندگی تک بعدی تاثیر خیلی بدی تو روح و روان من داشت و بدی ماجرا این بود که فکر میکردم دارم کار درست رو میکنم و برای داشتن اینده ای روشن ، مجبور به تحملش هستم (اخه از اساتید و معلم هام و حتی پدر و مادرم زیاد شنیده بودم چند سال بخور نون و تره بقیش بخور نون و کره …..) و این اشتباه برای من جا افتاده بود.

 

بله میتونستم مهمونی های غیر ضروری رو نرم ،مسافرتهای طولانی رو که تمرکزم رو کم میکردن نرم اما کلاس زبان تو اون موقعیت برام ضروری بوده ، ورزش و مطالعه غیر درسی و بیرون رفتن معقول و با برنامه با دوستان برام ضروری بوده و  میتونستم زمانهایی که رو صرف تحمل فشارهای روانی میکنم رو لذت ببرم و به کارها و فعالیت های مهم زندگیم برسم و انرژی روانی بگیرم تا بتونم بقیه راه رو با قدرت و انگیزه بیشتر جلو برم ….اما متاسفانه  کماکان تا اواسط مقطع کارشناسی ارشد این سبک زندگی من ادامه داشت تک بعدی و فقط درس و دانشگاه و معدل و کارگاههای اموزشی و  …اما خوشبختانه با یادگیری همین  نکته ریز ، شادابی و نشاط زیادی به زندگیم برگشت در کنار همه اون کارای قدیمم تفریحات و مطالعات غیر درسی و ورزشم شروع شد و ….نگم براتون که چقدر کیفیت تمامی کارام بالا رفت مخصوصا کیفیت مادری و همسر بودنم.

 شما برای رسیدن به  اهدافی مهاجرت کردید ، پس  در کنار اینکه فعالیتهای غیر مشروط و مهم و پایه ای که هر روز دارید سعی کنید  با  متمرکز موندن به اهدافتون قدم هایی هر چند کوچیک بردارید و اگر نیاز شد اهدافتون رو متناسب با موقعیتتون تغییر بدید. که قبلا در موردش  صحبت کردیم (نکته شماره 5 )

دیدگاهتان را بنویسید